(سخنی با دوستان: دوستان خیلی ببخشید سیستم لپ تاپم بهم ریخته بود، مرسی از صبوریتون، امروز با یه پست تپل اومدم برای جبران امیدوارم خوشتون بیاد)



پارت سوم

 

یکی داشت صدام میکرد، چشمامو باز کردم سورن بود:ساعت پنجه باید بریم پاساژ.
این بارم رویا نبود، همش آرزو میکنم ای کاش امیری وجود نداشت

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها